در باب این ده سال
نخستین مطلبم در گاردین در چنین روزی (۲۳ اکتبر) ده سال پیش در روزنامه منتشر شد. آن موقع ۲۱ سالم بود، هنوز دانشجوی مهندسی مکانیک راه آهن دانشگاه علموصنعت بودم و آقای احمدینژاد در نخستین سالهای ریاستجمهوریاش بود. یک سالی بود که مرتب گاردین میخواندم، برای امرار معاش به طور پارهوقت در یک شرکت فرهنگی در تهران کار ترجمه میکردم و در نشریات داخلی درباره ادبیات مینوشتم. وبلاگم – سیب گاززده – همه زندگیام بود. از روز اول دانشگاه تکلیفم را مشخص کرده بودم، میخواستم بنویسم. یک روز در اکتبر سال ۲۰۰۶ برای اولین بار در زندگیام زنگ زدم بریتانیا، دفتر روزنامه گاردین – تلفنشان را از روی سایت روزنامه پیدا کرده بودم. یک خانمی گوشی را برداشت، انگلیسی را با لهجهای صحبت میکرد که برایم آشنایی نداشت، به سختی میفهمیدم. گفتم روزنامهنگاری هستم از ایران، یک روزنامه ایرانی را بستهاند، میخواهم دربارهاش بنویسم. گفتند یک لحظه صبر کن. وصل کردند بخش خارجه. یک آقایی گوشی را برداشت، همانها را تکرار کردم، وصل کرد یک آقای دیگر. آخرسر گفتند مطلب را ایمیل کن. فردا گوگل کردم اما چیزی منتشر نشده بود، گفتم لابد خوششان نیامده. انگلیسیام مشکل کم نداشت. دو هفته، سه هفته بعد شانسی دوباره گوگل کردم، چاپ شده بود. چند وقت بعد از بخش مالی ایمیل آمد که مشخصات بانکیات را بده، برای چهارصد کلمه میخواهیم ۱۶۰ پوند بریزیم حسابت – عادت نداشتم به این زودی حقالتحریر بگیرم، اصلا به حقالتحریرش فکر نکرده بودم. میشد حدودا هر کلمه نیم پوند. رفتم بانک ملی، مشخصات گرفتم، پول چند هفته بعد مستقیم ریخته شد حسابم در بانک ملی. دنیای قبل تحریم اینچنین بود.
جوان بودم، هدفم مشخص بود، صبر داشتم. سال بعد فقط توانستم دو مطلب منتشر کنم. یک مطلب نوشتم درباره ستارهدار شدن دانشجویان ارشد. مطلب را فرستادم. طبیعتا انگلیسیام آنموقع نیاز به ویرایش داشت. دبیر بخش پاسخی نفرستاد. ناامید شدم، گفتم حتما تصمیم ندارند دیگر از من مطلبی منتشر کنند. لابد از من خوششان نمیآید. چهار ماه بعد خانم دبیر بخش ایمیل زد که ببخشید مرخصی طولانیمدت بودم، هنوز میخواهی مطلب را کار کنی؟ از ویرایش مطالبم یاد میگرفتم. کلمه به کلمه مطابقت میدادم. سال بعد یک روز مطلبی خواندم، دیدم نوشته ایان بلک در تهران. ایمیل زدم به ایان. اصلا من را نمیشناخت. دعوتم کرد برای شام در هتلاش در ولیعصر. سوپ قارچ خوردم. همانسال ایان دعوتم کرد دو هفته به لندن (درخواست از خودم بود)، که برای اولین بار بروم لندن، برای اولین بار بروم دفتر روزنامه. یک جور رفته بودم کارآموزی. آن دو هفته خیلی مفید بود، دبیران بخشهای مختلف را شناختم. پررو بودم، میرفتم خودم را معرفی میکردم. بعد دو هفته برگشتم تهران، دیگر بیشتر مینوشتم. سال بعدش ۸۸ شد و بعد من چندین مرتبه بین لندن و تهران و بعد لندن تنها. صبر داشتم، صبر و حوصله ارزشش را داشت. آن سالها گاردین مثل دانشگاه بود برای من. ایان – که اخیرا بازنشستگیاش را جشن گرفتیم – به شوخی میگفت: تو گرانترین تحصیلات دنیا را داشتی. جوان بودم، حوصله داشتم، عجله نمیکردم. چند سال اول را حقالتحریری کار کردم. اصلا فکر نمیکردم یک روز عضو هیئتتحریره بشوم، اصلا به فکرم هم خطور نمیکرد. برای من یکی، گاردین در همه این سالها واقعا بخشنده بوده. حالا از آن موقع نزدیک به هزار مطلب نوشتهام برای روزنامه. حالا ده سال گذشته، باورش سخت است که بیشتر آن را دور از وطن سپری کردم.